بدون عنوان
دلم یه دختر کوچولو با چشمهای سبز و موهای مشکی بلند و فر خواست (ترکیبی از من و همسری ) ...
نویسنده :
یه مادر
9:43
مهمان مامان
امروز به پسرم خیلی خوش گذشت ممنونم خدای دوست داشتنی من ممنونم برای همه داشته ها و نداشته هام ...
نویسنده :
یه مادر
19:22
بدون عنوان
خدایا شکرت بالاخره تموم شددددددددددددددددد امروز پروژه ام رو تحویل دادم 48 ساعت (منهای 6 ساعت که کلا خوابیدم) بس کار کردم و چشمام کور شد و گردنم شکست و مهره های کمرم باز شد اینجوری ام شدم معدل این ترمم خیلی پایینه ولی همسری میگه خیلی هم خوبه دیروز به پسری قول دادم که امروز حساااااابی براش وقت بزارم ، ساعت 2 که کار دانشگاه تموم شد رفتم دنبال پسری(مدرسه پسری با دانشگاه من 100 متر فاصله داره) بردمش رستوران و کباب کوبیده بهش دادم که از قبل قولش رو ازم گرفته بود ، خودم هم مثل مردها که میرن رستوران همه چی سفارش میدن زیتون و سالاد و ......سبزی پلو و ماهی و.... عین قحطی زده ها نشستیم غذا خوردیم (جای همسری بسیار بسیار خالی بود) ...
نویسنده :
یه مادر
18:31
برای گیسوی نازم
مونا الان اس ام اس داده و گفته گیسو دچار اسهال و استفراغ شده گفت که ریه اش عفونت کرده آنتی بیوتیک اشتباه بهش تزریق شده الهی بمیرم برای دختر کوچولومون که چند روزه حالش خوش نیست الان به مامانم تلفن کردم و بهش گفتم ، مامان میگه ان شاالله خوب میشه گفت براش صلوات نذر میکنه ، فدای مامانم بشم من. دوستای گلم برای همه بچه ها دعا کنین ، هیچ بچه ای درگیر مریضی و درد نشه برای گیسوی ناز من هم دعا کنین میدونم مونا الان چه حالی داره خدای مهربونم خودت هوای گیسوی نازمون رو داشته باش
نویسنده :
یه مادر
18:16
بدون عنوان
بدون عنوان
نمیدونم چی بنویسم خودم شوک شدم الان مونا بهم اس ام اس داد و گفت که گیسو واکسن زد دچار تشنج شده و بیمارستانه گفت فردا قراره از مغزش سی تی اسکن کنن................. وای خدای من تو رو خدا دعا کنین برای گیسوی نازم ...
نویسنده :
یه مادر
22:32
بدون عنوان
من خوندن رو خیلی دوست دارم خیلی زیاد و شاید همسرم هیچ وقت این رو ندونسته در موردش حرف نزدم چون فضایی برای بیانش نبود ولی دیگه نمیتونم بی خیالش باشم ماههاست که کار من و پسری اینه که میشینیم با هم آواز میخونیم و پسری عاشق اینه که من بخونم و صدامو ضبط کنم و با هم بشینیم گوش کنیم خیلی دوست داشتم و دارم که پسرم با موسیقی و آواز خو بگیره در واقع از آرزوهام این بوده همیشه ... شاید اصلا صدای خوبی نداشته باشم ولی در هر صورت خوندن بهم آرامش میده تو فکر اینم که برای خودم و پسری کلاس ساز و آواز ثبت نام کنم حتی اگر همسری موافقت نکنه (چون در هر صورت راضیش میکنم) از این ترم میخوام واحد کمتر بردارم و برای خودم و پسری وقت بزارم ان شاا...
نویسنده :
یه مادر
12:34
بدون عنوان
کاشکی دلم رسوا بشه ، دریا بشه ، این دو چشم پر آبم................
نویسنده :
یه مادر
12:28
روزی پر بار
امروز یه روز پر کار و پر انرژی بود صبح با خواهرشوهری قرار داشتم رفتم دنبالشون پسرهامون رو رسوندم به مدرسه هاشون و رفتیم خرید..... زهرا(خواهرشوهری) میخواست کاموا بخره و رفتیم فروشگاه کاموا وایییییییییی که من عاشق اونجام ، یه نخ فوق العاده زیبا دیدم که شیفته اش شدم و دیدم همه میگن خیلی قشنگه من هم کلیییییی ولخرجی کردم و برای قلاب بافیه دو تا رومیزی خوشگل نخ گرفتم ، دعا میکنم زودتر این درس و دانشگاه تموم بشه من به مراد دلم برسم و هر چقدر دلم میخواد بشینم چیز میز ببافم. همراه زهرا تا خود ظهر تو بازار بودیم و بعدش رفتیم دنبال پسرها و راهی خونه هامون شدیم . خدا خواهرشوهرامو برام حفظ کنه ، خیلی ماهن و زیادی دوستم دارن و همیییییییش...
نویسنده :
یه مادر
18:56